سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در التهاب انتظار فرج...

 

دیرگاهیست در درونم غوغایی برپاست...

 

آن روز که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی نهاد...!

ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس می کنم...
چشم هایم دیگر از آن من نیستند... هیچ نمی خواهند... جز تو! هیچ نمی بینند... جز تو!
دست هایم... به امید نوازش پلک هایت با من همراهند...!
و پاهایم... نمی دانم مرا به کجا می برند... شب هنگام در جستجوی تو، مرا به دل سیاهی می کشانند...!
بند بند وجودم به انتظارت نشسته است...
کاش بیایی و مرا از این التهاب رهایی بخشی

 

کاش بیایی ... کاش بیایی ...


ارسال شده در توسط محسن...
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >