سلام این بچه خوشگلو که میبینید یکی از رفقای عزیز ماست اسمش عرفانه.
خیلی آدم باحالیه. فقط باید یکی دوبار باهاش همصحبت بشید.
خودش میگفت به دستور یکی از عزیزترینهاش باید این عکسو بزارم اینجا.
این آقای مهندس شاعر هم هست و یه وقتایی اگه حال کنه شعر هم میگه(ولی بعضی موقعها واقعاً شیر میگه و نه شعر)
یکی از شعرهاشو براتون میزارم.
اگه حال کردین بخونین
تقدیم به وجودی سبز...
قانون علییت
غم می دواند عقربک ها را
آرامش ساعت به هم خورده است
کو لحظه ی سبزی که می آیی
آن لحظه که غیبت به هم خورده است
من با تو پیمان بسته بودم تا
یک جمعه نزدیک برگردی
هر کس نداند فکر خواهد کرد
امروز آن صحبت به هم خورده است
روزی گران بودند عاشق هات
بازار ها از نامشان پر بود
امروز اما در نبود تو
بد جور این قیمت به هم خورده است
دنیا فقط یک شوخی تلخ است
وقتی که جای تو در آن خالی است
اما تو جدی می رسی از راه
روزی که جدیت به هم خورده است
معلول چشمان به در مانده است
علت تویی که باز می گردی
این گونه با یک لحظه تأخیرت
قانون علیت به هم خورده است
عرفان