سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در التهاب انتظار فرج...

به دانه دانه تسبیح مادرم، موعود

که بی تو هیچ نیامد به دیدنم لبخند

که روزها همه مثل هم‌اند- سرد و سیاه-

غروب‌ها و سحرهاش خسته‌ام کردند

کشانده‌اند مرا روزها به تنهایی

گمان کنم که مرا منتظر نمی‌خواهند

 

 

 

اینجا موریانه های فساد و تباهی پایه های اخلاق واحساس وعاطفه را جویده اند. اینجا دروغ ،نوعی زیرکی و شیرین زبانی ، برای آفریدن لحظه های پر از شوخی و خنده در محفل های دوستانه است.

اینجا زمستان هجرت پاکی ها و خوبی ها است.

اینجا زمین است جایی که قرار بود نماینده خدا در آن باشد و اکنون تنها سکوتی سرد و تلخ پاسخی است

بر اینکه در این محنت سرا چه می گذرد!!

آری اینجا محنت سراست محنت سرایی که به آخرین امید خود دلبسته است.

امید به آنکه با حضورش روزهای بی هویتی پایان می پذیرد.

کسی که اندیشه ها را از سنگواره هایی سخت به چشمه هایی زلال و جوشان مبدل می کند و

سلسله دوستی را از انقراض و جغرافیای انسان را از فرسایش نجات می دهد.

.او آموزگار دانش و دین و تفسیر بینایی است

کسی که پر بارترین ، بهترین ، زیباترین و به یاد ماندنی ترین

درس های زندگی را به ما خواهد آموخت.

***

و درخت سست و بی بنیاد ظلم هرگز نخواهد توانست خورشید حق و حقیقت را برای همیشه در پشت شاخه های خشکیده ی خود پنهان کند و مردی آسمانی خواهد آمد و با شمشیر عدالت درخت ظلم را برای همیشه بر خواهد کند...

به امید آن روز

***


ارسال شده در توسط محسن...