ای کشتی نجات؛
ای عصای معجزه آسای موسی، در میان این اقیانوس بلا؛
بیا ...
بیا ...
بیا که با آمدنت زمین رنگ غزلهای آسمانی می گیرد
و این مثنوی هزار و چندین ساله برای همیشه تاریخ تمام می شود
بیا که روزگار به تنگ آمده و لحظه ها شکننده تر از شیشه بخار گرفته اتاق انتظار زمین اند
بیا که ثانیه ها سخت ترین قصیده نانوشته آسمان را که تلخ تر از شوکران و سیاهتر از برهوت تنهایی یک انسان است به پایان ببرند.
بیا ...
بیا که دیگر کوهها استواری را به مسخره گرفته اند و لبخند شکوفه ها به توهین ابدیت کشیده شده
بیا که زندگی دلگیرتر از غروب و دلتنگ تر از کسوف شده
و ساعتها به درازای عمر نوح رسیده اند
بیا ...
ای سبزترین آیه هستی
ای روشن ترین آرزوی زمین
ای زیباترین ترانه زمانه
بیا که دم مسیحایی ات زمین را زنده کند
و نسیم صبا را به قلب تپنده سنگهای آذرین بسپارد
بیا که برای تداوم بشریت رباعی عاشقانه بسرایم و برای تحقق آرمانهای رنگارنگ زمین پای کوبی کنیم
بیا...